خود نوشت
خود نوشت

خود نوشت

تیغ هندی-صدای اشیا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پرواز در خانه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یک سوال همیشگی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

همه اش یک بازی است

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دیگر چیزی نمی خواهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نقطه بازی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

داد و ستد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تصمیم های اشتباه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روز به روز بعد از آن روز

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

درک کردن طرف مقابل

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ارزش

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سینما

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آخرین پیام به دنیا

آخرین پیام من به این دنیا یک آه بلند است.

هراس

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فهرست مخاطبین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شهریور 94

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

انتظار

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عمر حرف هایم پیش تو خیلی کوتاه است.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

داستان آقای فریاد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ملقب به جوزف

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سریال "6 فوت زیر زمین"

داستان "6 فوت زیر زمین" درباره ی زندگی خانواده ی "فیشر" است . خانواده ای که مسئول اجرای مراسم کفن و دفن و ترحیم در لس آنجلس هستند . داستان سریال با مرگ ناگهانی ناتانیل بزرگ ، پدر خانواده ، (یک مرگ تا حدودی کمدی در هنگام کشیدن سیگار و تصادف با یک اتوبوس بزرگ ) آغاز میشود و از آنجاست که شرکت فیشر به دو پسر خانواده یعنی "نیت" و "دیوید" واگذار می گردد .




سریال با طنزی کوبنده شروع می شود مرگ پدر در یک تصادف کاملن اتفاقی در حالی که به استقبال پسرش که بعد از مدتها بازگشته میرود رخ می دهد.پسری که در فرودگاه با خانمی  که باز هم اتفاقی  همانجا آشنا شدند و تا اخر سریال پسر را همراهی می کند رو هم ریختن.
 دخترش هم با جماعتی  در حال کشیدن شیشه  و عیاشی است.
 پسر دیگر در حال برگزاری مراسم و زنش هم در حال طبخ غذاست.
 حال تصور کنید به همه ی اینها تلفن زده شود و خبر مرگ داده شود.
 هر سریال با مرگ یک یا چند نفر شروع میشود و تمام افراد خانواده به نوعی با مراسم کاری دفن این مردگان درگیر هستند.
و هر کدام از افراد خانواده و دوستانشان چالشهای با شکوهی را  در زمینه کاری و زندگی شخصی پشت سر میگذاند.فاصله ی مرگ و زندگی کوتاه و کوتاهتر میشود و در آخرین سریال حتمن گریه می کنید گریستنی که تا آخر عمر فراموش نمی کنید 
ناراحتی نیست بلکه حقیقتی است که واضح تر از همیشه به روی انسان خراب میشود.

سریال که با مرگ  شروع شد با مرگ هم به پایان می رسد و درسهای زندگی و بهتر از همه درسهایی از مرگ به ما میدهد.

یکی از زیبایی های این سریال رویاهای بسیار زیبایی است که شخصیتها می بینند.
اگر شما هم این سریال که در 5 فصل است رادیدید یا می خواهید ببینید خوشحال میشم نظر شما را هم بدانم.
من همیشه از اینکه چند نفر با هم یک فیلم یا سریال پر محتوا را ببینند بعد جای جای آن را با هم جستجو و یاد کنند لذت می بردم.

صدای مرگ زنده است.


صدای مرگ زنده است.

برای یادآوری هر روزه آن باید شاد باشیم 

صحبت از لبخندها و یادهاست

اشک مقدس را برای ثانیه‌های تنهایی در آغوش رویاهای سیاه و سفید می‌گذارم

امشب خوابم نمی آید

حرفهایم را در گودالی به خاک سپرده بودم 

خاک بیشترشان را بلعید

وقتی قلب کدر میشود حرفها خاک میشوند و خاک هم کارش را خوب میداند

امشب شب دلتنگیهاست

حیف بود آذر هم تمام شود و صدای زوزه ای از این ویرانکده شنیده نشود

امشب دوست دارم با تنهایان تاریخ باشم. ولگردی کنیم در تاریک وروشنها واز همه مهمتر خاکستریهای زندگیشان

و دست آخر هم بعد از مدتها در آغوش خدا بخوابم

عکسهای خانوادگی  :

همه روی یک کاناپه جمع شده بودند با چشمانی پر از زندگی ، تاریخ را برای آینده به جا می گذارند

و از انبوه آدم‌ها

 خاک  تو را  هم می خواند

                                  و...

به چه کسی باید دشنام دهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بعد از مدتها

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شب راغنیمتیست

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.