-
یک زمانی
شنبه 15 دی 1403 22:16
قسمتی از زندگی من و البته یک زمانی ما، در تاریخ گم شده بود تا اینکه شخصی شواهدی پیدا کرد. حالا من و البته بهتر است بگویم ما، باید از حریم خصوصیمان دفاع کنیم و همین مسئله از خود آن دفاع کردن برایم جالب تر است روزهاست دارم فکر میکنم که چگونه ما باز پیدا شدیم و اینکه تو چگونه به دفاع از حریم خصوصی تاریخیمان فکر میکنی......
-
پاساژ شیرین در خواب
دوشنبه 12 تیر 1402 23:11
باران عشق پخش می شد و یکی دو تا از آهنگ های که همیشه گوش میداد. آن ورودی پشتی ، همان که از یک کوچه خلوت باید می گذشتم تا بهش برسم همان که کمتر از آن می آمدم. لعنتی چرا باید از این یکی وارد شوم . از ورودی پاساژ از دور به داخل نگاه می کنم مثل همیشه دور تا دور شیشه پر از نقاشی بچه هاست .پیدا نیست. ....عزیزم مدتیست که...
-
دل آدم خیلی می گیرد!
پنجشنبه 8 تیر 1402 18:04
عجیب نیست؟ ممکن است توی یک شهر باشیم . ممکن است فقط یک ساعت فاصله داشته باشیم . دل آدم می گیرد. وقتی سوار ماشین می شوی و برای خرید شیرینی محبوبت از خیابانی عبور می کنی ممکن است من در همان خیابان با اندکی تفاوت زمانی در حال رفتن به جای دیگری باشم . دل آدم می گیرد. ممکن است بیمار شده باشی یا توی صدها مشکل غرق شده باشی...
-
حمام در خواب
جمعه 19 خرداد 1402 13:49
-کلی توی حمام خوش گذراندی ها! -ها...چرا؟ -حرف زدی، خندیدی آواز هم خواندی -واقعا!!!(با خنده) -حالا به چی می خندیدی؟ -یادم نمیاد -هنوز حوله تنته ها! -واقغا الان چیزی یادم نمیاد مثل اینکه توی خواب بودم -یعنی انقدر در گیری؟ -خنده -حالا بیا برایت صدایی که دوست داری را پخش کنم. میک ساند دانکی....(صدا: ااااااه ه ا ه هه اه هه...
-
سخت است اما واقعیت این گونه است
پنجشنبه 4 خرداد 1402 09:10
اگر دروغ را نپذیریم، اگر تظاهر نکنیم، عادت نکنیم و کنار نیاییم، هر روز منزوی تر می شویم. وقتی آرایش ها پاک و سازوکارها از درون دیده شوند مفاهیم شروع به تغییر کردن می کنند. سخت است اما واقعیت این گونه است.
-
فقط یک چهارشنبه دیگر است
چهارشنبه 9 فروردین 1402 16:48
بارها به اینکه همه چیزموقتی است فکر کرده ام به این اشیایی که اطرافم جمع کرده ام به تنهایی هایم اینکه هر کس به هر حال جفتی دارد که کنارش بهتر می تواند تحمل کند خودم را در موقعیت بهتر تصور کرده ام گذشته را سعی کرده ام به نحوی پشت سر بگذارم چیزی نیست فقط یک چهارشنبه دیگر است. چ 9 ف 1402
-
دلم برایت تنگ شده
سهشنبه 1 فروردین 1402 19:10
وقتی دو بار سکته قلبی را پشت سر گذاشته بود و حالش گاه و بی گاه بدتر میشد در آن سن و سالی که هیچ کس ازش انتظاری نداشت و به زور کمربند طبی و هزار جور قرص قلب و فشار و...چه کارهایی می کرد یادم هست رفته بود توی پستو و با دخترک 3 ساله عروسک بازی می کرد هنوز وقتی به آن سال ها فکر می کنم ویران می شوم تصویری محوی از حضور او...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 بهمن 1401 11:01
-
فقط خودشان بودند
جمعه 6 آبان 1401 15:31
-
با همه اینها تنهایی بهتر است.
سهشنبه 3 آبان 1401 18:55
-
دیدن از دور
جمعه 22 مهر 1401 09:42
-
زندگی مجازی
جمعه 22 مهر 1401 09:10
-
دنیای رنگ، خیال و خواب ها
پنجشنبه 21 بهمن 1400 20:04
دنیای کلمه ها و جمله ها، سینما، نقاشی ... دنیای رنگ، خیال و خواب هاست زندگی متفاوتیست که باید من دیگری را بسازد و اندکی از واقعیت بی رحم دنیای اطرافمان نجاتمان دهد. تا وقت داریم هنر هنرمندان را جستجو کنیم با آنها معاشرت کنیم و از این کوتاه عمر لذت ببریم.
-
فیلم کرامر علیه کرامر Kramer vs. Kramer 1979
چهارشنبه 20 بهمن 1400 16:11
فیلمی در مورد جدایی در مورد مردها و زن ها و از همه مهم تر در مورد بچه هایی که آن وسط گرفتار شده اند. فیلمی که قضاوت را به ما واگذار می کند این فیلم هیچ کدام از دیدگاه های فمنیستی یا مردسالاری را همراهی نمی کند. زن و مرد هر یک به گونه ای حق دارند و مقصر هستند. سوال های همیشگی این است که چگونه دو نفر که پیش تر این همه...
-
تنهایی یک انتخاب تحمیلی
سهشنبه 5 بهمن 1400 14:16
-
توهم های دوران نوجوانی
سهشنبه 5 بهمن 1400 13:58
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آذر 1400 11:18
-
خشکش کردم
پنجشنبه 4 آذر 1400 23:36
-
اون بالا
یکشنبه 30 آبان 1400 12:57
-
تنهایی نقاشی میکنم
جمعه 28 آبان 1400 10:20
-
همان موقعیت قبلی
چهارشنبه 19 آبان 1400 12:03
-
بازی خاطره ها
چهارشنبه 12 آبان 1400 18:06
-
قیر
یکشنبه 2 آبان 1400 13:54
-
سایه
پنجشنبه 15 مهر 1400 12:20
-
جملات ماندگار، گفتگوهای حک شده، خاطره کلامی...
جمعه 19 شهریور 1400 17:36
-
ارتباط برقرار نمی شود
شنبه 23 مرداد 1400 18:47
-
از دنیای دیگری برایم بگو
چهارشنبه 20 مرداد 1400 19:45
-
با من بودن
پنجشنبه 24 تیر 1400 10:16
-
خاطرات بد .....خاطرات عمر
سهشنبه 25 خرداد 1400 17:12
-
همه چیز تغییر کرده
شنبه 8 خرداد 1400 16:47
چقدر خوب بود خیلی راحت همه چیز را باور داشتم و خیلی چیزها را نمیدیدم و نمیفهمیدم هر چند همین الان هم که دارم اینو می نویسم از اینکه ممکن بود همین مقدار هم ندانم دور ورم چه گذشته درد میکشم و تازه به این فکر می کنم که ممکن بود چه چیزهای دیگه ای بوده باشه که من ازش بی اطلاع هستم این شامل تقکراتم در مورد دنیا و زندگی و...