خود نوشت
خود نوشت

خود نوشت

پاساژ شیرین در خواب

 باران عشق پخش می شد و یکی دو تا از آهنگ های که همیشه گوش میداد. 

آن  ورودی پشتی ، همان که از یک کوچه خلوت باید می گذشتم تا بهش برسم همان که کمتر از آن می آمدم.

 لعنتی  چرا باید از این یکی وارد شوم .

از ورودی  پاساژ از دور به داخل نگاه می کنم  مثل همیشه دور تا دور شیشه پر از نقاشی بچه هاست .پیدا نیست.

 ....عزیزم مدتیست که نیستی.

باران عشق بر یگانه کلبه عاشقانه پاساژ ترنم می کند .

کلبه ات فانوسیست در میان سایه ها  ....غزیزم مدتیست نیستی.

سایه ها پر رنگ و پر رنگ تر می شوند درب پاساژ را گس می کنند موسیقی بی رمق می شود.

 حالا از آن ورودی  رو به خیابان سر در آورده ام.

از همان جا سرک می کشم از میان کتاب ها و نقاشی ها چشممان به هم می خورد لبخند میزنی  با شوق میخواهم وارد شوم 

انگار پاهایم را بسته اند .... عزیزم مدتیست نیستی.

آن یکی ورودی را که همیشه بسته است امتحان می کنم  از آنجا  تو را می بینم که در حال نوشتن هستی سرت را بلند می کنی و لبخند می زنی 

درب  پاساژ کاملا باز می شود با عجله به سویت می آیم ...باران عشق  و یکی دو آهنگ دیگر...

می روم و می روم و خود را میان نخلستانی پر از نخلک ها ی سبز می بینم ....عزیزم خیلی وقت است که نیستی.


تقدیم به عمو مسعود عزیزم   م. ع اشکان  12 تیر 02

دل آدم خیلی می گیرد!

عجیب نیست؟ ممکن است توی یک شهر باشیم .

ممکن است فقط یک ساعت فاصله داشته باشیم .

دل آدم می گیرد. 

وقتی سوار ماشین می شوی و برای خرید شیرینی محبوبت  از خیابانی عبور می کنی ممکن است من در همان خیابان با اندکی تفاوت زمانی در حال رفتن به جای دیگری باشم .

دل آدم می گیرد. 

ممکن است بیمار شده باشی یا توی صدها مشکل غرق شده باشی  

شاید هم کلی آدم خوب اطرافت جمع کرده باشی و شاد باشی

  باز هم دل آدم می گیرد.

ممکن است چندین و چند کوه، جنگل ،رودخانه و بیابان بینمان باشد اما حتی اگر شده برای چند ثانیه خاطره ای مشترک را به یاد آورده باشی

ممکن است بلاخره آن رازها را به کسی فاش کرده باشی

ممکن است آن عطر را برای آخرین بار بو کرده و بخشیده باشی

نباید حسود باشم ولی حتما قبول داری که دل آدم می گیرد.

ممکن است پیر شده باشیم  ممکن است فراموش کرده باشیم حتی ممکن است... 

دل آدم می گیرد.

...

اصلا تردید دارم به شکل واقعی وجود داشته باشی.

 دل آدم خیلی می گیرد.


م.ع  اشکان ت 8 تیر 1402