بارها به اینکه همه چیزموقتی است فکر کرده ام به این اشیایی که اطرافم جمع کرده ام به تنهایی هایم اینکه هر کس به هر حال جفتی دارد که کنارش بهتر می تواند تحمل کند خودم را در موقعیت بهتر تصور کرده ام گذشته را سعی کرده ام به نحوی پشت سر بگذارم چیزی نیست فقط یک چهارشنبه دیگر است.
چ 9 ف 1402
وقتی دو بار سکته قلبی را پشت سر گذاشته بود و حالش گاه و بی گاه بدتر میشد در آن سن و سالی که هیچ کس ازش انتظاری نداشت و به زور کمربند طبی و هزار جور قرص قلب و فشار و...چه کارهایی می کرد یادم هست رفته بود توی پستو و با دخترک 3 ساله عروسک بازی می کرد
هنوز وقتی به آن سال ها فکر می کنم ویران می شوم تصویری محوی از حضور او با آن مغنعه عبا مانندش که نمیدانم اسمش چه بود و آن حاله زیبای قرنیه چشمانش ، کنار آن پستو تاریک در حالی که عروسکی در دستش و کلماتی پر از مهربانی و پختگی بر زبانش بود و آن همه احساس خوبی که مادربزرگ در تمام خانه پرا کنده کرده بود و کودک در کنارش میخندید فراموش شدنی نیست.
انگار این کارها را کرده بود تا برای سالیان سال باقی بماند.